دیالکتیک چیست؟
آدم و حوا آخرالزمان اشراق امامت امام زمان انسان کامل ایدز برزخ بهشت تناسخ جهنم حافظ حلاج حکمت حکومت اسلامی خداشناسی خودکشی دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت حکومت اسلامی طب اسلامی ظهور امام زمان عرفان اسلامی عرفان حلقه علائم ظهور عذاب غیبت فلسفه نماز حکومت اسلامی قیامت کرامت متافیزیک معراج مولانا مولوی مهدی موعود نجات هایدگر ابرانسان ابن عربی ادگار آلن پو اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم حکومت اسلامی امام شناسی اوشو بوبر پدیده شناسی تأویل قرآن تشیع تئوسوفی حقیقت محمدی حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیت خداشناسی خلق جدید خودشناسی رجعت حسینی روزبهان بقلی زایش عرفانی سیر و سلوک عرفانی شناخت شناسی حکومت اسلامی شیطان شناسی علم توحید عشق عرفانی عرفان درمانی علی شناسی عرفان شیعی فاطمه شناسی فلسفه ازدواج و زناشوئی فلسفه بیماری حکومت اسلامی فلسفه عشق فلسفه سینما فلسفه دین فلسفه زندگی فلسفه طلاق فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ فلسفه ملاصدرا حکومت اسلامی فمینیزم کریشنامورتی لقاءالله ماورای طبیعت معرفت نفس منجی موعود منجی آخرالزمان ناجی موعود حکومت اسلامی ناجی آخرالزمان نیچه ولایت وجودی وحدت وجود وجه الله یاسپرس هرمنوتیک
آیا دموکراسی ممکن است؟
دموکراستی به معنای حاکميت اکثريت مردم است. حال اگر اکثريت مردم در يک جامعه مؤمن باشند اين دموکراسی دينی می شود و در غيراينصورت دموکراسی کافرانه و يا منافقانه خواهد بود. و اما طبق معرفت قرآنی و همچنين تجربه بشری می دانیم که همواره تا قبل از پيدايش جامعه امام زمانی، اکثريت مردمان هر جامعه ای کافر و مشرک و منافقند و مؤمنان همواره گروهی بسيار اندک و پراکنده اند. و اين سنت خدا در ميان خلق است که در دهها آيه قرآنی بسيار بارز است که اکثريت مردم را همواره کافر و مشرک و ظالم می داند. اگر چنين است پس دموکراسی دينی فعلا مقدور نيست الا بواسطه ديکتاتوری و ايجاد اکراه و ريای در دين که موجب هزاران فساد و فتنه است و اصل دين را نيز از ميان می برد و مرز حق و باطل را مخدوش می سازد و همه مردم را بسوی بدترين کفر يعنی نفاق می کشاند. شورای سقيفه در صدر اسلام نخستين نماد از يک دموکراسی دينی و اسلامی بود که آنهمه فساد و فتنه پديد آورد و علی (ع) و مؤمنان زير بار آن نرفتند. و حتی دموکراسی دينی پنج ساله ای که علی (ع) با اکراه و تهديد اطرافيان پديد آورد و پيشاپيش فاتحه آن را خواند که «شما تاب تحمل عدالت مرا نداريد» نيز سند تاريخی بزرگی برای مؤمنان است که تا زمانيکه اکثريت جامعه مؤمن نيستند بهتر است که مؤمنان حقيقی از دخالت در
اول قرار نبود که بسوزند عاشقان …
در فرهنگ قرآنی با تعاريف موجود در دهها آيات می توانیم عباد الله المخلصین را همان عاشقان وادی حق
بخوانیم که ابلیس را بر آنان راهی نیست و مظهر اراده و فعل پروردگارند و از همین دنیا در جنّات نعیم
پروردگارند و از دست پروردگارشان تغذيه می شوند پس آتش دوزخ را نیز بر آنان دستی نیست. واما بعد …
اين سرنوشت ازلی دگر شد. مگر چه شد؟
اين عاشقان حق تاب ديدن مردمان را در آتش دوزخ نیافتند و بناگاه ديوانه شده و به آتش زدند تا دوزخیان را
نجات دهند و… اينگونه بود که بدبختی رخ نمود و شديدترين وجه آتش دوزخ نصیب آنان شد تا ديگران اندکی بیاسايند. و نخستین کسی که این بدعت را بنا نهاد علی مرتضی سلطان عشق بود و لذا در دعای جوشن کبیرش بطور ترجیح بندی می خوانیم که: خلصنا من النار يا رب!
تا قبل از اين واقعه همه عشاق حق از خداوند راضی بودند و گوئی خداوند آنگونه که بايد وشايد راضی نبود
تا اينکه علی(ع) با جوشن کبیرش به آتشی زد و لذا مرتضی نام گرفت. و اين است که می فرمايد: ای مؤمنان
از من تقلید مکنید که کافر می شويد.
و خداوند نیز دعای علی را شنید و اجابت فرمود. چگونه؟ با صلوة نمودن بر علی. يعنی با وارد شدن بر وجود
علی. اين مهمترين خبری بود که در معراج به محمد (ص) داده شد که: «ای محمد نسبت تو بمن مثل نسبت من است به علی». آيا متوجه شديد!؟ حال می توان درک کرد که چرا عشق مترادف علی است که: يا علی گفتیم و عشق آغاز شد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۹۰
عرفان و سیاست
عرفان همواره خصم قسم خورده سياست بوده است. چرا که عرفان بمعنای صدق با خويشتن است و کسی که با خود صادق باشد با همه صادق است و چون سياست بر دروغ و مکر و مردم فريبی استوار است لذا در تضاد آشتی ناپذير با عرفان قراردارد همانطور که علی (ع) سلطان عارفان جهان بزرگترين دشمن سياست بود و به همين دليل علی (ع) را بايستی غيرسياسی ترين دولتمرد کل تاريخ بشر دانست و لذا او را در حکومت پنج ساله اش دچار نوعی خودکشی سياسی می يابيم و گاه می پندارند که او اصلا سياست نمی دانست در حاليکه می فرمايد «اگر می خواستم سياستمدار باشم همه سياستمداران عالم را به خاک می کشيدم». بنابراين عرفان سياسی يا سياست عرفانی نداريم مگر اينکه ديوی چون عمرعاص پديد می آيد.
يک عارف يا حکيم وقتی می تواند حاکم باشد که اکثريت مردم مؤمنان باشند در غير اينصورت حکومت علی (ع) تکرار می شود. علی (ع) هم پيشاپيش می دانست و علناً گفته بود که همانها که با او بيعت کرده بودند عدل او را تاب نخواهند آورد. و می دانيم علی به اکراه و برای اتمام حجت حکومت را پذيرفت.
و در عين حال همه حاکمان جوامع نيز بر حکمتی حکومت می کنند که خود از آن غافلند. هر حکومتی به مثابه حاکميت نفس اماره مردم بر مردم است و اينست که علی (ع) می فرماید که «هر ملتی لایق حکومت خويش است.»به همين دليل هر گاه بقول قرآن، نفس مردم تغيير کند حکومت هم تغير می کند. بنابراين حکومت ها هم دارای ماهيت عرفانی هستند. هر حکومتی جمال آشکار نفس مردم آن جامعه است اگر بد است و يا خوب است. هر که به حکومت فحش می دهد در واقع بخودش فحش می دهد. و اما عارفان نيز حکومت خاص خود را دارند و آن قلوب مردم است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۱۴
یکبار دگر شریعتي
خرداد ۸۶ است و دقیقاً سی سال از رحلت حیرت آور دکتر شریعتی می گذرد. به این مناسبت میل دارم که دست از دین و عرفان و رسالت و ایدئولوژی و درمان و… بکشم و درباره پیر و محبوب نا دیده ام سخن بگویم. قبل از این در مقاله « افسانه من و شریعتی» مختصری گفتم و متذکّر شدم که شریعتی فقط تنهائی و عشق خود را بمن بخشید آنهم با تمام وجودش بمدت بیست سال در من اقامت نمود و مرا به یارش رساند و آنگاه مبدّل به تنهاترین انسان جهان شدم.
شریعتی نه ایدئولوگ بود نه جامعه شناس نه انقلابی و نه …. او عشق به معنای واقعی کلمه بود و تمام آثار وجودی اش تراوشات این عشق بود و به لحاظی هم آفتهای این عشق بسیاری را مبتلا نمود و دیوانه ساخت. عده ای خود را به کشتن دادند وعده ای هم وزیر و وکیل و فیلسوف شدند و برخی هم جام شوکران سر کشیدند و به پای منقل ها خزیدند.
او همه را دوست می داشت و این واقعه در دوران ما در کس دیگر مشاهده نشد. و آنان را که بیشتر دوست می داشت تکفیرش نمودند و به او تهمت های ناروا زدند و او را تک و تنها ساختند و نهایتا او را متهم به همکاری با ساواک و دربار نمودند و حتی عزیزترین کسانش هجرتش را بزدلی او نامیدند و … در واقع او به موت ارادی از جهان رفت. و اینک سی سال است که مشغول تجربه نظریات او هستیم و به یک لحاظ در این سی سال جز شریعتی هیچ حق دیگری ثابت نشده است و این اعتراف اخیراً در حال بروز است. راه شریعتی از همان آغاز انقلاب بایکوت شد و بعنوان اشد التقاط و نفاق متهم گردید و محکوم به عدم شد و هر چه می کشیم از این سوء تفاهم کبیر است.
شریعتی وجدان انقلاب بود و لذا با عروج این وجدان بود که ملت ما خروج کرد و انقلاب پیروز شد. شریعتی در یک کلام از ججنبه اعتقادی بیدار کننده وجدان امامت امت بود و خود در حریم امام زمان بود و لذا فراسوی زمان بود و این راز علم و معرفت خارق العاده او بر زمان و جهان ما بود. او یک خود – آموخته واقعی در مکتب معرفت نفس و عرفان عملی بود و نابترین نمودِ یک عارف خلّاق علوی و اسوه خط سوم!
او میزان انسان در دوران ما بود و لذا هر که او را طرد کرد طرد شد و هر که او را متهم نمود متهم شد و هر که به او بخل ورزید مغضوب بخیلان شد.
او یک دائرة المعارف زنده و مصداق قرآن ناطق بود. او هر چه می گفت راست در آمد. از وجود مبارکش همچون پیامبر اکرم هفتاد و دو فرقه پدید آمد.
او زبان حال همه مذاهب و مکاتب قدیم و مدرن جهان بود. او خلیفه مردم و بلکه کل بشریت معاصر بود.
و امّا امروزه شریعتی یک زخم است زخمی در مغز و دل و وجدان ماست زخمی که مستمراً بخیه می شود و باز سر وا می کند. شریعتی راز زمانه ماست: راز آخر زمان ماست. و با طلوع دگر باره اش انقلاب ما به حقّش ملحق خواهد شد.
او اینک در محاق است. او محااق حق است و حقّ محاق! و سکوت رهبر انقلاب درباره او همان راز این محاق می باشد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۲
در قرآن کریم آمده که آیات الهی بر دو دسته اند: محکمات و متشابهات. محکمات همان اصول و ارکان عملی دین خدا هستند که اساس فضایل اخلاقی می باشند مثل صدق، معرفت، توکل، ایمان، یقین، خشوع، صبر، جهاد، انفاق و ایثار. و اما آیات متشابه مربوط به احکام شرعی و حقوقی می باشند که منوط به هر انسان و گروه و ملت و دوره ای از تاریخ است و لذا همواره متغیّرند مثل آداب عبادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی.
در قرآن کریم نیز آمده است آنانکه در دلشان مرض است و دچار نفاق هستند همواره محکمات دین را فراموش کرده و شدیداً درباره متشابهات دچار وسواس و تردیدند. اکثر آیات محکم قرآن در سالهای آغاز نبوّت نازل شده و لذا عموما مکّی هستند و متشابهات هم در نیمه دوم پدید آمده اند که اکثراً مدنی می باشند. دسته اول به مثابه زیر بنای اسلامند و دسته دوم مربوط به قلمرو فرهنگ ادواری و شرایط تاریخی و اجتماعی است و بر مجتهدین است که در هر عصری صورت عملی آیات متشابه را تعیین نمایند. فی المثل در قرآن درباره آداب و ویژگیهای نماز و حج بسیار کلی سخن رفته است و لذا در هر عصری بایستی صورت عملی این عبادات برای هر گروهی از مسلمین و در هر شرایطی مشخص شود. همین گونه است درباره حجاب و یا حقوق زناشوئی و یا زکوة و امور معیشتی.
ولی متأسفانه در جوامع ا سلامی شاهد فقدان اجتهاد درباره متشابهات قرآنی هستیم و لذا مسلمانان یا بکلی این امور را ترک کرده اند و یا بصورت نمادین و اکراهی این امور را به سبک چهارده قرن پیش انجام می دهند که جز نفاق نمی آفریند. و این بزرگترین مشکل مسلمانان در عصر جدید است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۴۰